کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : محمد سعید میرزایی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : غزل    

کی می‌شود به سامره در «سرّ من رای«            گـویم به هـادی و تو سـلامٌ عـلیکـما

تا روز مرگ جان بدهم در ولایـتان            حـبّ شما طلب بکـنم روزی از خدا


در فضل «ابومحمّد» ی ای چشمه کرم            »ابن الرضا»ست شهرتت ای معدن سخا!

صاحب لوای عسگر دین است باب تو            ای مـادر عـفـیـفه تو «سوسنِ» حـیا

ای همچو بومسیـلمه کذاب، خصم تو            تو از کجـا و مدّعی جاهـل از کجا؟

ای آفـتــاب یـازدهـم، ســرّ احـمــدی            ای نـورِ از سـلالـه خـورشـیـدِ انّـمـا

ای وارث ودیـعـه زهـرا، امـام نـور            ای امـتـداد چـشـمـۀ تـطـهـیـر تا شما

مسموم زهر خصم ولایت چنان حسن            مظلـوم روزگـار تویی مثل مرتضی

امروز چشم شیعه به صحن و سرای توست            فرزند نور، ای پسرت حجّـت خـدا!

در پشت ابر، ماه تـمام تو تا به کی؟            با پای خسته گرم طلب شیعه تا کجا؟

أین الامام؟ یا حسن عسکری، دخیل            در انتـظار سـامـره تـوست، کـربـلا

: امتیاز

زبانحال امام حسن عسکری علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

از غـریبی می‌کـشم پـیـوسته آه            می‌بـرم بـر مـادرم زهـرا پـنـاه
هست عـمری خانه‌ام تبـعـیدگاه            بیتِ من زندان و زندان قـتلگاه


گر چه در عـالم نـدارم یـاوری
مــادری‌اَم،
مــادری‌اَم، مـادری

هر چه بر عـالم امامت کرده‌ام            در رهِ دین اسـتـقـامـت ‌کـرده‌ام
شیعـیان را کِی
مـلامت کرده‌ام            در وفــاداری قــیـامـت کـرده‌ام

خود نبودم غـافـل از احوالشان
با خـبر بـودم همه از حـالـشان

سال‌ها در خـلـوتِ راز و نیـاز            با خدای خویش کردم عقده باز
دوستانم جـملگی در
خوابِ ناز            پـرچـم اسـلام شـد در اهـتـزاز

هـمـچـو اَجـدادم، به اوجِ اِبـتـلا
من خریدم بر
خودم، درد و بلا

در جوانی، راهِ پـیـری رفـتـه‌ام            چون حسن، مشکل مسیری رفته‌ام
سَـروَم و با سربـزیـری رفته‌ام            همچـنان عـمه، اسـیری رفته‌ام

یـادِ زهـرا، یـادِ زینب، یادِ درد
گاه در تبـعـید، گه زندان،
نبرد

دردهـایـی کـه بـجـانـم ریـخـتـه            داغ بـر روح و روانـم ریـخـته
تاقـت و صبـر و امـانم ریخـته            ذکـرِ یـا رب از زبـانم ریـخـتـه

هر سحر، با خویش دارم زمزمه
روضه‌هـای سخـتِ آلِ فـاطـمه

درد دارم، دردِ مسمار و غلاف            دردِ محراب و سرِ دیده شکاف
دردِ مقـتـل، چکمـۀ اهل خلاف           
دردِ کوفه، آل عصمت را طواف!

هر یکی می‌خواست فـریادِ بلند
روضـۀ نـامـوسـی و دادِ بـلـنـد

آلِ عصمت در نظاره وای وای            چشم سرخان و اشاره، وای وای
پوشـیه‌ها پـاره پـاره، وای وای            گوشِ پاره، گوشواره، وای وای

دستهایی بسته بود، از پشتِ سر
رأس‌هایی در
مـیـانِ طشتِ زر

اینـهـمه درد و بـلا بر سـیـنـه‌ام            من شـهـیـدِ غـربـتی دیـریـنـه‌ام
کشتۀ دشنام و بغـض و کـینه‌ام            روز و شب در حسرتِ آدینه‌ام

آمد از رَه، چـون امـیـدِ رفـتـنم
شد شـبـیـهِ جـدّ من،
جـان دادنم

باید از این گـوشـۀ تـبعـید رفت            با دلِ پر خـون و پر امید رفت
دم به دم با ظالمان جنگید رفت            گرچه قاتل بر غمم خندید
رفت

ناله‌هـای مُـنـسـجـم دارم به لب
اِنـتـقـم یـا مـنـتـقـم دارم به لـب

آری آری، می‌رسد صـبح قـیام            عَن قریب آید ز ره، فجرِ سلام
مـهـدی‌اَم آیــد بــرای انــتــقــام            ای مرا اَحـبـاب! با هم انـسجام

هست واجب، بر تمامِ شیـعـیان
یاریِ مهـدی به
پنهـان و عـیان

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

زهرِ جانکاهی تو را انداخت از تاب و توان            چهره‌ات شد زرد و زار و بی‌تکلّم شد زبان

گر گفتی! از نفس‌هایت حرارت می‌وزید            سینه‌ات می‌سوخت، حالِ احتضارت شد عیان


کینهٔ دیریـنه دارند از حـسن‌ها زهـرها            مجتبی با عسکـری فرقی ندارد آنچنان

یاد داغ مادر افتادی و تا بغضت شکست            رفتی از حال و زمین خوردی به پهلو ناگهان

لحظه‌های آخرت خود را رساند و بوسه زد            هر دو دستانِ تو را با اشک‌های بی‌امان

دستهای سرد تو در دست‌هایش لمس شد            جان سپردی! شد محمد مهدی‌ات صاحب زمان

شد امام المـنتـقم صاحب عزایِ داغ تو            شد عزادار تو صحنِ سامرا تا جمکران

جان سپردی خوب شد در خانه دور از آفتاب            خوب شد که پیکرت لازم ندارد سایه‌بان

پیکرت تـشیـیع شد آقا نمـاندی بی‌کـفن            با غضب غارت نکرد انگشترت را ساربان

راستی نامت حسن بود و خدا را شکر که            سمت تابوتَت کسی تیری نزد از دشمنان

حُرمتت شد حفظ، داری لااقل سنگ مزار            هم حرم داری و هم خادم کنارِ زائران

عاقـبت می‌میـرم از داغ بقـیع بی‌حـرم            از غمِ آن مادری که شد مزارش بی‌نشان!

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : انسیه سادات هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

مـردِ جـوان دارد وصـیت می‌نـویـسد            می‌گـریـد و ذکـر مـصـیبت می‌نویسد

دنــیــا بـرای رحـمـت او جــا نــدارد            آه این غریب از رفع زحمت می‌نویسد


 

از شرح حال خود سخـن می‌راند اما            انگـار در توصیـف غـربت می‌نویسد

کاتب ندارد این امیر از بس که تنهاست            از درد خود در کنج خلوت می‌نویسد

غربت درِ این خانه را از پشت بسته‌ست            مهمان ندارد؛ جای صحبت، می‌نویسد

خمس و زکات شیعـیان را می‌شمارد            سهـم فـقـیـران را به دقـت می‌نـویـسد

در چند خط می‌گوید از حج و ثوابش            این بند را با اشک حـسرت می‌نویسد

پیـش از نمازِ واپـسـیـنـش رو به قبله            از خاطـراتش چـند رکعـت می‌نویسد

زندان به زندان با نماز و روزه و عشق            دربان به دربان درسِ عبرت می‌نویسد

حـتـی بـرای خــشـم شـیــرانِ درنــده            با چـشـم‌هـایش از مـحـبت می‌نـویـسد

بعد از شکـایت از جـفـای این زمـانه            در سر رسید فـصل غـیبت می‌نویسد

مــن زود دارم مـی‌روم امــا مـی‌آیــم            با احـتـیاط از رازِ رجـعـت می‌نویسد

می‌نـوشد آب و یاد اجـدادش می‌افـتـد            با رعـشه از آزار شـربـت می‌نـویسد

سر را به پای طفل گندم‌گون نهاده‌ست            بر طـالـعـش حـکـم امـامت می‌نویسد

فـردا خـلیـفه بر درِ این خانه با زهـر            از مـرگِ او جای شـهـادت می‌نویسد

بازارهای سـامـرا خامـوش و گـریان            بر در حدیثِ حـفـظِ حرمت می‌نویسد

با دست‌های کوچکش یک طفلِ معصوم            نـام پـدر را روی تـربـت مـی‌نـویـسد

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

افـسوس که آئینه نصیـبش سنگ است            در کوچۀ بی‌کسی عجب دلـتنگ است

هر روز غـروب خـون شده قـلبش که            اینقدر غـروب سامرا خـونرنگ است


********************

یک عمر غریبی و اسیری سخت است            دلتنگی و بغض و سر به زیری سخت است

از چـهــرۀ تـو شـکـسـتـگـی مـی‌بـارد            در اوج جوانی‌ات چه پیری سخت است

********************

امروز که صاحبِ عـزایت زهـراست            چـشم هـمه از غـم تو دریـا دریـاسـت

داغ تــو شـکــسـت قــامـت عــالــم را            تو رفتی و «سُرَّ مَن رَأی» بی‌معناست

********************

همچون شب قدر، قدر تو مکتوم است            با تو جـلـوات چـارده مـعـصـوم است

گـفـتـند به طعـنه حـج نشد رزقـت! نه            کعـبه ز طواف روی تو محروم است

********************

با قلب شـکـسته شـرح هـجـران دادی            یک عـمـر بـهـانـه دسـت بـاران دادی

آنقـدر تو «یا حـسین عـطشان» گـفتی            تـا آخـر کـار تـشــنـه لـب جــان دادی

********************

دل را به مـقام قـرب خـود راهـی کن            سرشار ز عشق و شـور و آگاهی کن

گـاهی به نـگـاه خـود مرا هـم دریـاب            یـعــنـی تـو مــرا بــقــیـة الـلّـهـی کـن

: امتیاز

زبانحال امام حسن عسکری علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

بیا و سر به روی سینه‌ام بگذار، مهدی‌جان           شرر زد بر درونم زهر آتشبار، مهدی‌جان

بیا تا سیر بینم وقت رفتن، ماه رویت را           که می‌باشد مرا این آخرین دیدار، مهدی‌جان


در ایام جوانی سیر گردیدم ز جان خود           ز بس بر من رسید از دشمنان آزار، مهدی‌جان

از آن ترسم که بعد از من، تو در تنهایی و غربت           به موج غم گذاری چهره بر دیوار، مهدی‌جان

تو در ایام طفلی بی‌پدر گشتی، عزیزِ دل           مرا شد در جوانی پاره قلب زار، مهدی‌جان

از آن می‌سوزم ای نور دو چشم خود، که می‌بینم           تو بهر گریه کردن هم نداری یار، مهدی‌جان

غـم تو بیـشتر باشد ز غم‌های پدر، آری           اگر چه دیده‌ام من محنت بسیار، مهدی‌جان

تو باید قرن‌ها در پردۀ غیبت کنی گریه           بُود هر روز روزت مثل شامِ تار، مهدی‌جان

تو باید قرن‌ها چون جد مظلومت علی باشی           به حلقت استخوان باشد، به چشمت خار، مهدی‌جان

بگیر از مرحمت، فردای محشر، دست «میثم» را           که بر جرم و گناه خود کند اقرار، مهدی‌جان

: امتیاز

زبانحال امام حسن عسکری علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

رنج و هجران وبلا از غربتم لبریز بود            دیده، عمری بود از غم های من خونریز بود
کـربـلایـم سـامـرا و قـاتـلـم زهـر جـفـا            گـوشه تبـعـیدگـاهم، قـتـلگـاهم نیـز بود


دیده‌ام از نـیـنوا هردم زیارتگـاه داشت            ناله‌ام، صبح و مسا مانند رستاخیز بود
درد تحـقـیر و حکـایت نامه بی‌حـرمتی            
گوشه‌هایی زآن غضب‌های جنون‌آمیز بود
این همه درد و شکنجه این همه صبر و فراق            در بـر خـانـه‌نـشیـنی عـلی نـاچـیـز بود
خاطر
رنجیده‌ام، داغ در و دیوار داشت            عـمر کـوتـاهم تمـاماً یاد آن دهـلیز بود
اولین دست ستمگر، یاس طاها را شکست            بعد از آن غم، هر بهاری نزد ما پائیز بود
نقشه قتل من از دیرینه مطرح شد ولی            پیـش دشمن فـتـنه تـبـعـید دسـتاویز بود
زخم پنهان دلم، مرهم ندارد غیر زهـر            
از همان زهری که بهر مجتبی تجهیز بود
دست لرزانم، گواه زخم سوزان من است            کشتن این زهـر مثل نیـزه‌های تیـز بود
آخرین خورشید پیدایم ولی در پشت ابر            درد پنهان بودن از شیعه ملال انگیز بود
در میان شیعیان خویش مـاندم ناشـناس            سیره‌ام با این وجود از رنجشان پرهیز بود
دیده بستم همچو یعقوب از جمال یوسفم            آخرین دیدار با مهدی چه حزن انگیز بود
می‌رسد اینک زمان انتـقام ای شیعـیان            قـائم ما می‌سـتــاند حـق ما از دشـمـنان

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسگری علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

آن کعبه‌ای که صاحب کعبه دچارش شد            قسمت نشد حاجی شود، حق بی‌قرارش شد

یک روز بـیـن شـیـرهـا الله اکـبر گفت            شیر درنده محو او گشت و دچارش شد


وقتی سه سال آقای ما در بین زندان بود            یعنی سه سالِ سخت، غربت یارِ غارش شد

در روزها، در کنج زندان روزه داری کرد            شب ها مناجات و نماز و گریه کارش شد

گرچه دل تاریک و سنگی داشت زندان بان            آقـا دعـایش کـرد تـا تـقـوا نـثـارش شد

تا معتمد فهمید با زندان حریفش نیست            با جام زهری سویش آمد سفره‌دارش شد

مسـمـوم شد آقا، میان حـجـره‌اش افـتاد            بر خاک چنگی می‌زد و دلتنگ یارش شد

از تـشنـگی آبی طلب کرد از غـلام اما            مانع ز نوشیدن دو دست رعشه دارش شد

شـکـر خـدا فـرزنـدش آمـد این دم آخر            دیدار رویش روزی چشمان تارش شد

اینجا امام عسگـری در بین این حجـره            فرزندش آمد در کنارش غم گسارش شد

در کـربـلا اما هـمیـن که جـد او افـتـاد            قاتل به روی سینه، یارِ احتضارش شد

رحمی به کهنه جامه‌اش حتی نکردند و            دست کسی غـارتگـر آن یادگـارش شد

سـالار زینب را میان خون رها کردند            گـرمای سوزانِ بیـابان سـایه‌سارش شد

زینب اسیری رفت و جای یک کفن آخر            تکه حصیری بر تن شاه و نگارش شد

: امتیاز

زبانحال امام حسن عسکری علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

قسمت این بود که من هم به جوانی بروم            با دلـی سـوخـته زین وادی فـانی بروم
آنچـنـان زهـر بـهـم ریخـته ‌ارکان مرا
            نفـسی نـیـست که با آه و فـغـانی بـروم


پـسرم کاش بیـاید به سـرم یک لحـظـه            تا بـرم تـوشه از آن گـنج نـهـانی بروم
مادرم
سوخت به پـشت در خانه ز ستم            سوخـته از غـم آن یـاس خـزانی بـروم
یا حسین اشهـد مـوتم شده و
از داغـش            با دو چشمی شده خون زاشک فشانی بروم
دسـت و پـا مـی‌زنـم امـا بـخـدا بـا یـاد            آن تـن لـه شـده از اسـب دوانـی بـروم
زیر
لب گـفت به عباس پـریشان زینب            بی‌تـو تـا شـام بـلا با چـه امـانی بـروم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد؛ بر خلاف تصومر عمومی فاجعه حمله به خانۀ حضرت زهرا و جسارت به ایشان  در دهه اول ماه ربیع الأمول نبوده است بلکه بر اساس اسناد تاریخی قطعا بعد از غصب فدک و خطبه حضرت در مسجد النبی و حداقل در دهه های بعدی ماه ربیع الأول بوده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

مادرم سوخت در این ماه از آن شعله در            سوخـته از غـم آن یـاس خـزانی بـروم

مدح و شهادت امام حسن عسگری علیه‌السلام

شاعر : ﮐﻤﯿﻞ کاشانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ می‌ﺯﺩﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﭘﺴﺮﺕ            ﺩﯾﺪ ﺩﺭ ﻏﺮﺑﺖ ﺳﺎﻣـﺮﻩ ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﺳﺮﺕ

ﺳﺎﻣﺮﺍ ﺷﺪ ﻗﻔـﺲ ﺗﻨﮓ ﺗﻮ ﺍﯼ ﻃﺎﺋﺮ ﻗﺪﺱ            ﻭ ﺷﮑﺴﺖ ﺁﻩ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻮﺝ ﺑﻼ ﺑﺎﻝ ﻭ ﭘﺮﺕ


ﻋﻤﺮ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻏﺮﺑﺖ ﺗﺒﻌﯿﺪ ﮔﺬﺷﺖ            ﺳﺨﺖ ﺁﻥ‌ﮔﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺷﺪ تیره ﺟﻬﺎﻥ ﺩﺭ ﻧﻈﺮﺕ

ﮐﻌﺒﻪ ﺩﺍﺭﺩ به ﺩﻟﺶ ﺣـﺴﺮﺕ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﺭا            ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻋـﻤﺮ ﻧﯿـﻔـﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﮐـﻮﯾﺶ ﮔـﺬﺭﺕ

خواستی آب بنـوشی که دو دستت لـرزید            ﻋـﻄﺶ ﮐـﺮﺑـﺒﻼ ﻗـﺎﺏ ﺑﻪ ﭼـﺸـﻤﺎﻥ ﺗﺮت

ﺩﺭ ﺗﺐ ﺯﻫﺮ ﺩﻝ ﺧﺴﺘﻪ ﻭ بی‌ﺗﺎﺏ ﺗﻮ ﺳﻮﺧﺖ            ﺷﺶ ﺟﻬﺖ ﺷﻌﻠﻪ ﮐﺸﯿﺪ ﺁﺗﺶ ﻏﻢ از ﺟﮕﺮﺕ

ﺭﻓﺘﯽ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺧـﺪﺍ می‌ﺭﺳﺪ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ            ﺳﺮ ﺯﻧﺪ ﺍﺯ ﺻﺪﻑ ﻏـﯿﺒﺖ ﮐﺒﺮﯼ ﮔﻬﺮﺕ

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﺁﺏ ﻃﻠﺐ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﻧﻮﺷﯿﺪﯼ ﻭ شد            ﻋـﻄﺶ ﮐـﺮﺑـﺒﻼ ﻗـﺎﺏ ﺑﻪ ﭼـﺸـﻤﺎﻥ ﺗﺮت

مدح و شهادت امام حسن عسگری علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

وقتی امام عصر ما امشب عزادار است            برپایی این روضه‌ها واجب‌ترین کار است

پیـراهـن و شال عـزا مـولا به تن دارد            امشب تـمام عـرش با آقا عـزادار است


بی‌جرم و تقصیری به زندان شد امامِ ما            یوسف به زندانی شدن آیا سزاوار است؟

زندان برای عاشقان خلوتگه خوبی است            هر روز روزه؛ هر شبش دیدارِ دلدار است

ای کاش قدری معتصم شرم و حیا می‌کرد            اصلا که گفته او ز آقا دست بردار است؟

با زهرِ کاری، عاقبت زهر خودش را ریخت            این روضۀ زهر و جگر الحق که دشوار است

از ترسِ رسواییِ خود از این جنایت‌ها            در هر کجا پشت سرش گفتند: بیمار است

مردی که هر شب تا سحر غرق عبادت بود            این چند روزه تا سحر از درد، بیدار است

رنگش دگرگون می‌شود هر بار از دردش            پهلو به پهلو می‌کند، هرچند ناچار است

در این دم آخر شنیدم کعبه هم می‌گفت:            بیچاره من که قسمتم هجرانِ از یار است

در سامـرا بـوی مـدیـنه می‌رسد انگـار            آقا به یاد محسن و خونِ به دیوار است

در بسترش هر شب سؤال از مادرش می‌کرد            مادر چرا پس بسترت اینقدر گلدار است؟

در جست و جوی علت آن سینۀ مجروح            حالا شده خیره به در، در فکر مسمار است

می‌خواست تا یک جرعۀ آبی بنوشد که            افتاد از دستش قَدح، از بس که تب‌دار است

این جا پسر سیراب کرد آخر امامش را            در کربلا شرمندگی سهم علـمدار است

سر منشأ هر روضه‌ای از روضۀ زهراست            گرچه مصیبت در دل تاریخ بسیار است

: امتیاز

زبانحال امام حسن عسکری علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

سوخت از زهر زپا تا سرِ من ای پسرم            مانده بر راه تو چـشم ترِ من ای پسرم

آخـرین لحـظۀ دیـدار رسـیده است بیا            می‌دهد بوی سفـر بسـترِ من ای پسرم


با لبِ تـشـنه و با این جگـرِ پـاره شده            نـام تـو زمـزمـۀ آخــرِ مـن ای پـسـرم

همۀ هستیِ من سوخته در غربت و غم            بنـشین بر سرِ خاكـسترِ من ای پـسرم

حجـرۀ بستۀ من چون قفـس تنگ شده            در قفس ریخته بال و پر من ای پسرم

جان به لب دارم و از درد كشم پا به زمین            ای قـرارِ دل من، دلـبرِ من، ای پـسرم

همۀ غـصۀ من غـربت تنهـایی توست            این چنین گریه نكن در بر من ای پسرم

با قـد خـم شده خـویش مرا می‌خـوانـد            از جنان مـادر غـم‌پرور من ای پسرم

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسگری علیه‌السلام

شاعر : سید هاشم وفائی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

هرگز شبی ز شـام غـمت تیـره‌تر نبود            آن شب به غـیر نـاله نـوایی دگـر نـبود

ای آفـتـاب معـرفت ای عـسکری لـقب            گـل را چنان تو زنـدگی مخـتصر نبود


شب های سوز و ساز به خلوتگه حضور            شمعی چو جان سوخته‌ات شعله‌ور نبود

داغ تو کرد خون به دل لاله‌های عشق            کو لاله‌ای که از غم تو خونجگـر نبود

سیلاب اشک خـانۀ دل را خـراب کرد            چشمی نمانده بود کز این غصه تر نبود

شوق وصال دوست تو را سوی خود کشاند            زهـر سـتم وگـرنه به تو کـارگـر نـبود

مهـدی کـنار بـسـتر پاک تو گـریه کرد            یک تن به جز تو شاهد اشک پسر نبود

دشمن اگر چه برد به کـاشانه‌ات هجوم            دیگر کسی ز اهل تو در پشت در نبود

با دل سفـر نمود «وفایی» به کـوی تو            حاجـت دگر به داشـتن بـال و پـر نـبود

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسگری علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد پرچمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

آقـای ســامـرا چــقـدر نــاتــوان شـدی            خیلی شـبیه مـادر خود قـد کـمان شدی
عمری اسیر طعنه و زخـم زبان شدی            تـبـعـیـدی مـجـاور یک پـادگـان شـدی


آه ای بهـار زرد و خزانی تو می‌روی
چون مادرت زمان جوانی تو
می‌روی

دور از مدینه حضرت جانان چه می‌کنی؟            یوسف، جدا ز خیمه کنعان چه می‌کنی
تـنهـا غـریب گـوشۀ زندان چه می‌کنی            ابن الرضا به حلـقه شیران چه می‌کنی

حـتی درنـدگـان به تو تعـظـیم می‌کـنند
اینـجـا تو
را نـیـامـده تـکـریم می‌کـنـند

دور از مدینه‌ای سفرت سخت می‌گذشت            ای آسمان به بال و پرت سخت می‌گذشت
باگریه‌ها به چشم ترت سخت می‌گذشت            آقا چـقدر بر جگـرت سخت می‌گذشت

بغصی شکسته داری و فریاد کوچه‌ای
هی می‌خوری زمین و ولی یاد کوچه‌ای

گرچه غریب بودی و کس سوی تو نرفت            شکر خدا که میخ به پهـلـوی تو نرفت
شعله سراغ پیچـش گـیـسوی تو نرفت            اینجا غـلاف بر
روی بازوی تو نرفت

آتـش کـسـی به خـرمن نیـلـوفـرت نزد
اینجا کشیده کس به روی
همسرت نزد

تو ضعف می‌کنی پسرت گریه می‌کند            مهـدی رسـیده و به برت گریه می‌کـند
خاکی شده است موی سرت گریه می‌کند            این ظرف آب بر جگرت گریه می‌کند

بر روی دامن پـسرت دست و پا مزن
اینگونه چنگ بر روی این خاک‌ها مزن

آقـا سـلام بـر تـو و دریــای تـشـنـه‌ات            این کاسه می‌خورد روی لبهای تشنه‌ات
یاد حـسـیـن می‌دمـد از نـای تـشـنـه‌ات            دادی ســلام بـر لـب بـابـای تـشـنـه‌ات

خـونـابه گرچه از دهـنت ریـخـته شده
آلالــه روی پـیـرهـنـت ریـخــتـه شـده

شکرخدا که لعل لبت خـیزران نخورد            شکرخدا که روی گلویت سنان نخورد
چکمه به روی پیکرتو بی‌امان نخورد            سر نیـزه‌ای نیامد و روی دهان نخورد

شکـر خـدا که تو کـفـنی داشـتی حـسن
بر
جـسم خویش پیـرهـنی داشتی حسن

بی‌تو وقـار خـواهـر تو مـسـتـدام مـاند            بـا احـتـرام آمــد و بـا احــتــرام مــانـد
پوشـیده از
نگـاه خـواص و عـوام ماند            وای از زنی که در وسط ازدحـام ماند

احساس‌های خواهری‌اش لطمه خورده بود
حتی مقام مادری‌اش لطمه خورده بود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع حذف شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!! ضمناً غرور در فرهنگ لغت به معانی زیر آمده است:« ۱ - ( مصدر ) فریفتن فریب دادن ۲ - ( مصدر ) مغرور بودن ۳ - ( اسم ) فریفتگی ۴ - تکبر نخوت ۵ - پندار خیال باطل ۶ - جوشهایی که بر صورت جوانان پر خون و خوش بنیه پیدا آید » با این معانی می بینید که غرور دارای بار منفی است و بیشتر ذمّ اهل بیت است.

احساس‌های خواهری‌اش لطمه خورده بود            حتی غرور روسری‌اش لطمه خورده بود

مدح و شهادت امام حسن عسگری علیه‌السلام

شاعر : محمد مبشری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

دیـده‌هـا در غـم تو حـالـت بـاران دارد            سـیـنه‌ها سوخـته و شعـلۀ سوزان دارد
مـرغ دل پر زده و میل به جانان دارد            هر که غمگین تو شد دیدۀ گریان دارد


در سماوات و زمین سوگ تو داغ همه است
آن که از باغ جنان ناله کند فاطمه است

سامـرا آیـنۀ بی‌کـسی و غـربت تـوست            بی‌قراریِ دل از خون دل و محنت توست
آن چه این گونه شکسته ز جفا حرمت توست            دیدن یوسفت این لحظه همه حسرت توست

گفتی ای مهدی‌ام این لحظه بیا در بر من
تا که آرام شـود با تو دو چـشم تـرِ من

عاقـبت سهـم لبت زهـر شـرربـار شده            جگـرت سوخـته و یکسره خونبار شده
طعنه و زخم زبان سهـم تو بسیار شده            تنت از شدت این زهـر چه بیـمار شده

شـام غـم رفـته و هـنگـام سحـر می‌آید
آخـر از یـار سفـر کـرده خـبـر می‌آیـد

گر چه بر روی لبت نغمۀ یارب داری            گوئـیا بـر تن محـنت زده‌ات تب داری
از دلـت آه کـشـی، ذکـر مـقـرَّب داری            شاید این
لحظه به دل یاد ز زینب داری

یا که یاد از عطش حضرت عباس کـنـی
یا حسین گـفته‌ای و یاد گل یاس کـنـی

گرچه از زهر به بستر شده بی‌حال شدی            به سما می‌روی و حـال سبکـبال شدی
ز
غریبی و عطش غمزده احوال شدی            شاید آن لحظه به یـاد غـم گـودال شدی

هر که لب تشنه دهد جان به ولای حیدر
مـادر آمد به برش گـفت غـریب مـادر

یاد از سوز عطش کردی و لب‌های حسین            سامرا کـربـبلا گـشته ز نجـوای حسین
تو که بودی همه عمر چه شیدای حسین            یا حسن جان، منم و مهر و تولای حسین

بـابـی انـت و امـی یـا حـسـیـن ثـارالـله
بـه فـدای لـب عـطـشـانِ ابـا عـبـدالـلـه

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

یا که یاد از عطش حضرت عباس کردی            یا حسین گـفته‌ای و یاد گل یاس کردی

مدح و شهادت امام حسن عسگری علیه‌السلام

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

امروز عسکری ز جهان دیده بسته است            قلب جهان و قطب زمان، دل شکسته است
آن حـجـت خــدای ز بـیـداد مـعـتـصـم            پیوند زندگـانـیش از هم گـسـسته است


صاحب عزاست صاحب عصر، اندرین عزا            روحش به چارسالگی از کینه خسته است
بـر چـهـره امــام زمـان، آن دُر یــتـیـم            از باد ظلم گـرد یتـیـمی نـشـسـته است
در خانه‌ای که مرکز اندوه و ماتم است            دشمن کمر به غارت آن خانه بسته است
از لطف آن که نـاز کـند بَرد بر خـلیل            صاحب زمان ز آتش بیداد رسته است
اندر بقـیع و
سامـره و کـربلا و طوس            گل‌های فاطـمه بنگـر دسته دسته است

: امتیاز

مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه در شهادت امام عسکری علیه‌السلام

شاعر : محمد علي بيابانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

از آن زمان که خـدایم سرشت تا باشم            نـوشت تا که فـقـط عـاشـق شـما باشـم

نوشت با همه کس غیر تو غریب شوم            نـوشـت تا که فـقـط با تـو آشـنـا بـاشـم


خدا رقم زده این سرنوشت را؛ چه کنم؟            هـمیـشه شاه تو بـاشی و من گـدا باشم

امـام عـصـر، امـام زمـان، مـبـاد دمی            دمـی که از تو و از یـاد تو جـدا بـاشم

تو نیستی و من این را ز خود نپرسیدم            در این زمانه که او نیست، من چرا باشم

میان خـانه‌ات امشب عـزا به پا کردی            چه می‌شود که در آن مجلس عزا باشم

برای آنکه کمی در غمت شریک شوم            اجـازه می‌دهی امشب که سامرا باشم؟

قـسم به اشک روانت برای من بنویس            که باز یک سحـر جـمعه کـربـلا باشم

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسگری علیه‌السلام

شاعر : رضا محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

سـامـرا در دل خـود داغ فـراوان دارد            هر شـبـش منظـره شـام غـریـبان دارد
با خودش مـاتم آن خانه و زنـدان دارد            یک طرف خاطـره گـنـبد ویـران دارد


سامـرا شهـر عجـیـبی ست خـدا می‌داند
سـامـرا
مهـد غـریـبی‌ست خـدا می‌دانـد

تو کریمی و به پیش تو جهان مفلس بود            شد طلا از نفست هر که ز جنس مس بود
حـج تو دیـدن رخـسار گـل نرگـس بود            پرورش یافته‌ات ماه دو صد مجلس بود

قسمت این بود جهان تار و مه آلود شود
بعـد تو
منـتـظـر مـهـدی مـوعـود شـود

عاشقی جلوۀ خود را ز تب و تاب تو یافت            سامرا رونق از آن خانه و سرداب تو یافت
خویش را جلوه گر آن گهر ناب تو یافت            اربعین شور دگر از سخن ناب تو یافت

سـومـیـن ابـن رضـای حــرم ســاداتـی
تـشنه
کـامـان مـصیبت زده را میـقـاتی

قصه آنجاست که این دهر می ناب نداشت            از شب تیره این شهر که مهتاب نداشت
کوه هم حجم غریبی تو را تاب نداشت            قصه می‌رفت به آنجا که حرم آب نداشت

روضه می‌خواند و گریزی به لب عطشان داشت
می‌شد آغاز ولی عمر کمش پایان داشت

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسگری علیه‌السلام

شاعر : کمیل کاشانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

سـوخـتی در تب انـدوه کـنار پـسـرت            فقط او بود که فهمید چه آمد به سرت

تا لب خشک تو را دید کمی آب آورد            که بکاهد مگر از شعـلۀ داغ جگـرت


آب نـوشـیدی و شد خـیـمۀ سـقـاخـانـه            عطش ظهر دهم قاب به چشمان ترت

سامرا شد قفس روح تو ای سدره نشین            و شکستند در آن کنج قفس بال و پرت

یاد مـادر همه جا با دل تنهـای تو بود            لحظه‌ای خاطره کوچه نرفت از نظرت

سال‌ها می‌گذرد منتظریم ای خورشید            تا دمد از افـق صبـر، فـروغ سحـرت

گـره از کار فـرو بـسـتۀ ما وا نـشـود            مگر از پردۀ غـیبت به در آید پسرت

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : حمید رحیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

شب‌های سـرد سـامـرا نامـهـربان شـد            خورشید این غربت‌سرا بی‌همزبان شد

ابـری سـیـاه آمـد به سـمـت مـاه عـالـم            بــاران چـشـم عـاشـقــان او روان شـد


اشک ملائک عرش اعلی را بهم ریخت            رخت یتـیـمی بر تن صاحب زمان شد

از اوج داغـی که به روی سـیـنـه آمـد            خـون بر دل اهـل زمـین و آسـمان شد

وقـتی امام عـسکری با زهـر جان داد            مـاه بـهــار شـیـعــیــان او خــزان شـد

شد روضه‌خوان و حزن بی‌حد در نوا داشت
هر قطرۀ اشکش هزاران روضه‌ها داشت

در خـاطرش یاد لـب خـشک پـدر بود            یـاد کـنـار بـسـتر و چـشـمـان تـر بـود

یاد هـمان لحـظه که آبی را طلـب کرد            زهری که در جان رفته در حال اثر بود

بر زخـم قـلـب مهـدی زهـرا نمک زد            ذکـر عـطـش یـادآور تـیـر سه پـر بود

یــاد عـلـی اصـغــر و حــال تــلــظـی            حال ربابی که از این غم محتضر بود

این مخـتصر از گوشه های ماجرا بود
وای از دل آقا که او صاحب عزا بود

صاحب عزایی که کسی غمخوار او نیست            در اوج ماتم یک نفر هم یار او نیست

بیت امام عسکری را دشمنـش سوخت            اما کسی در این مصیبت زار او نیست

مثـل امـیر الـمومـنـین که بـعـد کـوچـه            دیگر کسی در غربتش دلدار او نیست

روضـه گـرفــتـه در کـنـار هـیـزمِ در            اما نگاهی در غـمش خونبار او نیست

بی‌شـک به یـاد روضـۀ اُمِّ ابـیـهـاسـت            پای دری که سوخت و مسمار او نیست

قـلـبی که این غـم آفـریـد آتـش بگـیرد
جـا دارد از این داغ ها عـالـم بـمـیـرد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

یــاد عـلـی اصـغــر و حــال تــلـذی            حال ربابی که از این غم محتضر بود

روضه گـرفـتـه در کـنار هزیزمِ در            اما نگاهی در غـمش خونبار او نیست

مدح و شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

یا علی گـفتیم و راه عـشق را پیـموده‌ایم            در پــنـاه بــیــرق آل عــلـی آســوده‌ایــم
سربه روی خاک پای آل زهرا سوده‌ایم            از هـمان بـدو تـولـد سـامـرایی بـوده‌ایـم


گرچه حق این سینه‌ها را کربلایی آفرید
سـائـلان کــربـلا را سـامــرایـی آفــریـد

در غـریـبـسـتـان دنـیـا آشـنـای ما حـسن            کار مـاها نوکری، دنیا و عـقـبا با حسن
بـال پـرواز قـنـوتـم یا کـریـم و یا حـسن            سائلی از هرکسی باشد حـرام الا حـسن
مـجــتـبـای دوم ایـن خـانــواده الـدخـیـل
کار این سائل به لطف تو فـتاده الدخـیل

بهترین انگـیزه صوم صلات ابـروی تو            یک جهان دارد مسلمان پیچش گیسوی تو
هرکه را اقـبال باشـد تا بـبـیـنـد روی تو            می‌کشد هو یاعلی هویا علی در کوی تو

دل حسن دلبر حسن ساقی حسن ساغر حسن
هو حسن احمد حسن زهرا حسن حیدر حسن

می‌رسد از خاک راهت معجزات نو به نو            آسـمان از رد پـایت می‌کـنـد اخـتـر درو
رخت غم دارد به تن کعبه اگر آهش شنو            عاقـبت قـسمت نشد تا که بگردد دور تو

می‌رسد با دیدنت انگشت حیرت بر دهان
که خداوند آفریده یک خدا در این جهان

مدح تو با واژه‌ها غیر از خیالی خام نیست            هرچه می‌ریزد به پیمانه به جز اوهام نیست
مستی ما را به جز تصویر تو در جام نیست
            هرکسی جان داده با عشق شما ناکام نیست

شأن هرکس می‌شود پـیدا زحـال والدین
مـادرت انـسـیة‌الـحـورا پـدر مرد حـنـین

ریخت برهم طعـم لبهای تو بازار عسل            چشم‌هایت را گـشودی آفـریده شد غـزل
زلـفهایت را شب یلـدا شده ضرب المثل            سجده بر محراب ابروی حسن خیرالعمل

هر دو عالم را بگردی گر پی می‌پروری
نیـست مثـل بـاده انگـورهـای عـسگـری

از فـلک بـاید تمـاشا کرد خـاک پـای تو            حق نشسته جای حق این جانشینی جای تو
روز محشر محشری دیگر قد و بالای تو            در قـیامت هم شفاعت حق نوکرهای تو

باری از عصیان به روی دوش آوردم کریم
بار کـج این بـارآمد از صـراط مستـقـیم

مژه‌هایت صف کشیده تا کند غـارتگری            تیغ ابرو را کـشیدی جان به لبهـا آوری
با اشارات نظـر داری تو فـتح خـیـبـری            حیدری تو حیدری تو حـیدری تو حیدری

چـشم‌هایت را بهـشت جـاودانی گـفته‌اند
زلف‌هایت را مسـیر زندگـانی گـفـته‌انـد

دامنت را گـستراندی آسمانها کـشف شد            زیر سایه سار پلکت کهکشانها کشف شد
حد جودت تا عیان شد بی‌کرانها کشف شد            تا که بشناسم شما را هفت خوانها کشف شد
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل ای آشنا
قـدر تو مجهـول مـانـده ای امـام سـامرا

السلام ای صاحب صحن سرای بی‌کسی            آشـنــای غــربـتـی و آشـنــای بـی‌کـسـی
آن در دیـوارهـا گـشـتـه بـنـای بی‌کـسی            می‌رسد از خشت خشت آن صدای بی‌کسی
ای فدای تو و آن صحـن سرای خلـوتت
جای دارد جـان دهـم آقـا برای غـربـتت

چرخش چشم تو برده چرخ را در زیر دین            آفرینش را حریم با صفایت زیب و زین
سامـرایت پایـتخـت عـاشـقی در عالـمین            تا حسن آید پس از او می‌رسد نام حسین

بین زندان تیغ صلحت مانده در بین نیام
آخـر سر با حـسینت می‌رسـد روز قـیام

دست بر پهلوگرفتی مثل مادر وای وای            مثل او قامت کمانی ای صنوبر وای وای
پیکرت می‌سوزد از تب بین بستر وای وای            ازعطش وای از جگر گردیده پرپر وای وای
لرزه افتاده به دستت آب خوردن مشکل است
با لب تشنه خدایا جان سپردن مشکل است

از عطش آهی بلند است از تمام پیکرت            کـودکـت با کـاسه آبی رسـیـده در بـرت
بر روی دامن گرفته این دم آخـر سرت            نوش جان آبی بنوش از مهر زهرا مادرت
نوش جان آبی بنـوش آه ای امام عالمین
نوش جان تر کن لبت را یاد لبهای حسین

گرچه عمر تو گذشته روز وشب در بین بند            از لبت غم گرچه نخل خنده را از ریشه کند
حال روی دست طفلت چشم هایت را ببند            جان بده آرام در آغـوش او دیگـر بخـند
مثل آن شش‌ماهه که بر روی آغوش پدر
خنده بر روی لبانش بود و میزد بال و پر

: امتیاز